رفتم از نانوایی نان بخرم. نفر جلوی من ده تا نان خرید و پلاستیک خواست. نانوا گفت: "نداریم. پلاستیک ها تمام
شده' href='/last-search/?q=شده'>شده". مرد، نان ها را روی دست برد. من به نانوا گفتم: "از من می شنوی دیگر پلاستیک نخر". گفت: "آره والله. دیگر نمی صرفد". گفتم: "بگو پلاستیک نداریم تا مردم یا پارچه بیاورند یا روی دست ببرند. پلاستیک، دشمن محیط زیست است".خواب های وحشتناکی دیدم. آن قدر که تا صبح پَکَر بودم. در یکی دست هایم را نشسته بودم. در یکی توی حیاط مدرسه بودم؛ بی ماسک. به صورتم دست کشیدم. چاله چوله های صورتم را که لمس کردم وحشت کردم. دویدم سمت ماشین و از داشبورد ماسک برداشتم ولی لَک بود. دنبال ماسک دیگری گشتم. خواب های وحشتناکی بود.محمد کلاس اولی مان می گوید: "چهره ی معلم ام یادم رفته. چه طوری بود"؟ یک
دایرة المعارفِ مصورِ "بدن انسان" در خانه داریم به اضافه ی یک دایرة المعارف "خردسال". استفاده از این دو کتاب در دوران کرونا در خانه ی ما زیاد شده. پسرها زیاد به این دو کتاب سر می زنند. عکس های اش را می بینند، درباره ی عکس ها از ما توضیح می خواهند، مطالبِ کتاب های درسی را توی آن جست و جو می کنند. دایرة المعارف ها پر
کاربرد شده
اند. بخشی از بار آموزش را در جای خالی مدرسه به دوش گرفته اند. رنگ و لعابِ دایرة المعارف ها فرهادِ چهار ساله ی مان را هم گرفته. فرهاد در عکس های بدن انسان غرق می شود. او حالا جای مثانه و کلیه و معده را می داند. خدمتِ سربازی، کتابدارِ یک کتاب خانه ی دانشگاهی بودم. خلوتی پیدا می کردم با کتاب های مرجع و دایرة المعارف ها سرگرم می شدم و لذت می بردم. این لذت تا آن جا پیش رفت که کارگاهی برای دانش جویان برگزار کردم برای آشنایی با کتاب های مرجع و شیوه ی استفاده از آن ها.http://www.etemadnewspaper. ترجمان...
ادامه مطلبما را در سایت ترجمان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : maher123o بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:35